هلیاهلیا، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات شیطونک من

مروری بر گذشته

دوران بارداری اواخر آذر ماه سال ۸۷ خداوند فرشته کوچولوییرا برای ما فرستاد .البته من و بابا از قبل شرایط را برای ورود تو آماده کرده بودیم تا کم و کسری نداشته باشی . دوران بارداری مامان خوب بود و من راحت بودم ،حتی از قبل هم فعالتر شده بودم و خوابم هم کم شده بود . فقط چون اشتهای کمی داشتم تو خیلی وزن نمیگرفتی. از همون اول هم تو شکم مامان خیلی شیطنت داشتی البته فکر میکنم به خاطر فعالیتهای زیاد خود من بوده . چون من همه کار میکردم ، مثلا کوهنوردی کردم ،قایق سواری کردم،خونه تکونی کردم و...... کم کم اواخر شهریور ماه شده بود و زمان تولد تو رسیده بود . دیگه طاقت نداشتم و میخواستم زودتر ببینمت به خصوص که میدونستم یه دختر هستی . &...
19 فروردين 1391

مسافرت به یاد ماندنی ما

امسال میخواستیم برات جشن تولد بگیریم ولی بعد تصمیم گرفتیم جشن رو برای سالهای بعد بزاریم تا بزرگتر بشی بعد برات جشن بگیریم. عوضش پدرت یه مسافرت عالی برامون ترتیب داد .   سه تایی برای تولد تو به تایلند رفتیم. سفر هوایی طولانی بود و متاسفانه دقیقه آخر تو مریض شدی و تب کردی . البته سریع تو رو به دکتر بردیم و با داروهایی که داد بهتر شدی. اما در پرواز خیلی بیتابی میکردی. خلاصه رسیدیم. کشور بسیار زیبایی بود و خیلی خوش گذشت.تو که حسابی کیف کردی به خصوص در باغ وحش. باغ وحش فوق العاده بزرگ و زیبایی داشت و تو برای اولین بار این حیوانات را از نزدیک میدیدی. برات هم جالب بود  و هم ترسناک. اما الان مدام از من میخوای که ...
19 فروردين 1391

سال نو مبارک

سال نو مبارک. عزیز دلم امسال سال 1391 دو سال و نیمه هستی و اولین سالی هست که کاملا با ما در جریان مراسم سال نو قرار داری. به مامان در چیدن سفره هفت سین کمک کردی البته کلی هم خرابکاری کردی شیطون.   ...
9 فروردين 1391
1